عید 93
امسال عید لحظه سال تحویل 3تایی خونه خودمون بودیم ومن یه سفره هفت سین رو میز چیده بودم که تو خیلی دوست داشتی اما نمیذاشتی ازت عکس بگیرم جون همه حواست به شکلاتاش بود و بهشون حمله میکردی..شب رفتیم خونه مانجون و مانجون برای شام سبزی پلو با ماهی درست کرده بود و فرداش رفتیم خونه مامانی و بعدشم خونه مادربزرگای بابا ...روز چهارم مامان بدجوری مریض شد و افتاد و تو هم یه روز کامل پیش مانجون بودی...
.
.
بیشتر روزای عید به دید و بازدید و مهمونی گذشت ولی یه مسافرت 2روز هم رفتیم به فیروزکوه خونه دایی وحید که خیلی خوب بود چون از اونجا یه سر رفتیم ماهاباد باغ مانجونه من و بعدشم چشمه خمده تو هم حسابی واسه خودت تو باغ گشتی وقتی آفتاب رفت کم کم هوا سرد شد و ما برگشتیم شب خونه دایی بودیم و فرداش برگشتیم تهران..دمه در خونه دایی یه رستوران بود که ظهرا و شب ها یه خرس دمه درش وایمیستاد که تو از پنجره کلی براش ذوق میکردی و باهاش حرف میزدی و هی میگفتی کرسی کرسی تا اخر عمو آرش تورو برد پیشش و تو هم رفتی بغلش..
قرار بود روزای آخر عید بریم فلار که با خراب شدن هوا و باریدن برف برنامه هامون بهم ریخت و روز 13 و 14 عید رفتیم و زود برگشتیم هرچند هوا توروز یکم سرد بود اما خیلی خوب و تمیز بودیه گله بزرگ بز و گوسفند هم اونجا تو دشت بود که یه عالمه بزغاله و بره داشتن و تو هم تو کوه گشتی و شیطونی کردی..
2بار هم با بابا رفتیم پارک....