بارداری سخت مامان و روزای سخت
بارداری دومم از بارداری اول خیلی خیلی سختر برام گذشت تا دوماه بعد از زایمان هم چنان حال من بد بود و هنوز بوها آزارم میداد..خیلی روزهای وحشتناکی بود تقریبا هیچکار نمیتونستم بکنم و بیشتر روزها رو پیش مامان ناهید گذروندیم..تو دو سال و سه ماهگیت با کمک مامان ناهید خیلی راحت از پوشک گرفتمت..عالی همکاری کردی و تو یه هفته پوشک شب رو هم گرفتم..
روز به روز دایره لغاتت بیشتر میشد و خوب و روان حرف میزدی
و چهار ماهگی بارداریم فهمیدیم داری خواهردار میشی و باز از هم جنس شدنتون خیلی خوشحال شدیم... روزای خیلی سخت بود چون من مرتب درمانگاه و زیر سرم بودم و هیچی نمیتونستم بخورم جای خاصی نتونستیم بریم و بیشتر روزا تکراری بود ولی خب شکر خدا با هم سختیهاش گذشت..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی