باغ پرندگان
هفته پیش با مامان ناهید و خاله مرضیه و عمو آرش رفتیم باغ پرندگان همه چیز خوب بود و خیلی هم خوش گذشت.
همش پرنده ها رو به همه نشون میدادی و برای همه واسه خودت راجع بهشون توضیح میدادی همش هم میخواستی دستتو ول کنم تا خودت راه بری همشم خلاف جهت ما میرفتی زمین اونجا هم سنگی بود و من نگران بودم نیوفتی زمین خلاصه با این قضیه داستان داشتیم..
یه چیز جالب این بود که اونجا یه سری پل های چوبی بود که از فاصله های بینش میترسیدی وقتی بهشون میرسیدی یهو استوپ میکردی و وقتی هم میزاشتم رو پل تا ازت عکس بگیرم تکون نمیخوردی...
اونجا یه جا برای بازی داشت که اونجا هم کلی بازی کردی و دلت نمیخواست از اون قسمت بریم...اینم بگم که برای عکس انداختن اصلا همکاری نکردی
چند تا عکسم میزارم تو ادامه مطلب
اینجام منو کلافه کردی رفتی بغل مامان ناهید اگه نبود اونروز ....
قربون اون گل بو کردنت